در باستان شناسی شناخت و مطالعه تغییرات فرهنگی از جایگاه خاصی برخوردار است. پرسش هایی از قبیل چگونگی تغییرات فرهنگی، نوع ارتباطات جوامع انسانی و اینکه چگونه انسان ها توانستند قدرت خود را در بستر زمان بر میلیون ها نفر اعمال کنند، از مقولاتی بود که باستان شنان از دهه هفتاد میلادی به بعد توجه خاصی به آن نمودند. آیا این تغییرات بصورت ناگهانی روی داد و یا براساس تقابل ها و تضادها صورت گرفته است؟ آیا این تغییرات به صورت تدریجی و یا به صورت جمعی و برخاسته از حرکت آرام و ناشی از تاثیر و تاثر گروهها بوده است. آیا این تغییرات ناشی از عوامل درونی بوده و یا عوامل برون زا در آن نقش داشتند؟ آیا دگرگونی های فرهنگی تک علیتی بوده و یا چندین عامل مرتبط با هم در آن نقش داشته اند؟ دلایل این تغییرات چه بوده است؟  فرآیند اعمال قدرت انسانها بریکدیگر چگونه بوده است؟ آیا جابجایی قدرت از طریق صلح آمیز بوده و یا قهریه در آن نقش داشت؟ یک چنین پرسش هایی  از مهم ترین رهاوردهای باستان شناسی دهه هفتاد بوده است که شکل تکامل یافته باستان شناسی جدید بوده است.

 

باستان شناسی نو اصطلاح فراگیری است که بعد از تولدش در دهه شصت به شاخه های گوناگونی تقسیم شد. یکی از رهیافت های مهم نظریه سیستم ها در باستان شناسی است  که سعی داشت با طرح پرسش های فوق چگونگی و چرایی دگرگونی های فرهنگی را تدوین نماید. نظریه عام سیستم ها[1] که توسط لودویک فن برتالانفی در زیست شناسی مطرح شد و به عنوان یک نظریه زیربنایی و فراگیر در حوزه بسیاری از علوم به کار رفت. فلانری و مارکوس سیستم را اینطور تعریف نموده اند: سیستم مشخصه بارز داد و ستد مواد، انرژی و اطلاعات بین اجزاء می باشد[2]. برخلاف باستان شناسان سنتی طرفداران نظریه سیستمیک به مطالعه سیستمها و رابطه بین زیرسیستمها میپردازند و بجای تاکید بر ذهنیت اشخاص که محور این نوع مرام است، یک باستان شناس سیستمیک ترجیح میدهد به خارج از ذهن انسانها رجوع کرده و به مطالعه نظامهای فرهنگی که تطابق با محیط خارجی دارد می پردازد. تفکر سیستمیک دارای شش ویژگی زیر می باشد:

 

  1. سیستمها به این خاطر وجود دارند که خودشان را با محیط خارجی تطبیق داده اند[3]، خواه این محیط طبیعی باشد یا محیط اجتماعی (رجوع شود به تعریف بینفورد در تعریف از فرهنگ که معتقد است فرهنگ ابزاری است جهت تطبیق انسان با محیط خارجی). بسیاری از مشربین فکری دهه 1960 و 1970 دارای چنین تعریفی از فرهنگ بوده اند.

 

  1. سیستمها کمابیش قابل مشاهده[4] هستند. یک باستان شناس نمی تواند یک سیستم فرهنگی را مستقیماً حفاری کند و یا تجارت یا بافت معیشتی زیر سیستمها را ثبت و ضبط کند. شما می تواند بگوئید که آنها مشهود هستند به این صورت که وابسته به سیستم انرژی و اطلاعات میباشند تا از طریق هنجارها.   برای مثال شما نمی توانید هنجارها را در داخل فکر سفالگر مشاهده کنید و واقعاً مشکل است که بتوان آنچه را که در فکر سفالگر می گذشت را به بوته ازمایش گذاشت، بخصوص اگر وی هزاران سال پیش مرده باشد. اما از طرف دیگر شما می توانید زیر سیستم های تجارت را بر اساس یافته های باستان شناسی مورد مطالعه قرار دهید. به عبارتی اگر باستان شناسی نتواند سیستم های معیشتی را حفاری کند، ولی می تواند کیفیت زمین های کشاورزی اطراف یک محل را ارزیابی کرده و نوع مواد پروتئینی را براساس یافته های استخوان حیوانات مورد مطالعه قرار دهد.

 

  1. یک چنین سیستمی می تواند بصورت مدل درآمده، اصلاح شده و در کامپیوتر شبیه سازی شود. بدین طریق می توان به یک کلیت در باره فرآیندهای فرهنگی دست یافت. باستان شناس نوگرا به سوی کلیت گرایی آزادانه تر گام برداشت. ویژگی تفکر سیستمیک اصلاح پذیر بودن آن می باشد که با اتکا به رهبرد کلیت گرایی بسیار انطباق پذیر است.

 

  1. سیستمها بشدت وابسته بهم می باشند. بافت معیشتی، تجارت، مراسمهای آئینی و زیرسیستمهای اجتماعی یکی با دیگری در ارتباط با هم می باشند و در حال برهمکنش اند. برهم کنش زیر-سیستم ها را می توان با میزان پسخوراند[5] بین آنها سنجید. پسخوراند از دروندادهایی[6] تشکیل شده است که به ثبات یا تغییر سیستم کمک می کند. در نتیجه اگر تغییرات مثبت[7]، منفی[8] و یا همترازمانی[9] (فرآیندی که موجب تثبیت خود میشود) در بخشی از سیستم روی دهد این مسئله باعث تغییر در دیگر بخشهای سیستم میشود. دروندادهایی که به تثبیت سیستم کمک می کنند بسخوراند منفی و دروندادهایی که به تغییر سیستم کمک کنند بسخوراند مثبت خوانده می شود. اگر در بین زیر-سیستم ها تغییری بوجود نیاید در آن صورت به آن همترازمانی می کوئیم.

 

  1. زیر سیستمها با همدیگر مرتبط شده و به تشریح عملکرد میپردازند. برای مثال اگر بخواهید ظرافتهای مراسمهای آئینی دوره خاصی را تشریح نمائید ممکن است از اصطلاحی همانند  عملکرد مذهبی سیستم استفاده نمائید که موجب بسیج قدرت و رتبه دهی اجتماعی شده است. افزایش محصولات کشاورزی ممکن است به رونق تجارت و رجوع انسان بسوی کالاهای منزلتی شود که در نتیجه تغییر در بخش اقتصادی موجب تغییراتی در سیستمهای تجاری و سیاسی شود. باستان شناس سیتسمیک معتقد است که شواهد باستان شناختی را بایستی در یک چهارچوب مشخصی مطالعه نموده و بدون دغدغه در باره معانی سمبلیک آنان که قابلیت آزمایش پذیری را ندارند به این موضوع پرداخت که آثاری از قبیل معابد و اشیاء داخل قبور نمایانگر بسیج قدرت با توسل به مذهب بوده است. یک مشرب فکری سیستمیک ضرورتی برای فهم معانی آداب مذهبی قائل نیست.

 

  1. باستان شناسان می توانند بین زیر سیستمها ارتباط برقرار نمایند به این صورت که بیشتر به تقارنها پرداخته تا به دلایل ساده. مُثلاً میتوان اینطور تصور نمود که  افزایش محصولات کشاورزی در بستر زمان موجب رشد جمعیت گردید.عواملی همانند آب و هوا در پیش از تاریخ باعث نوساناتی در محیط زیست شده و این خود موجب تغییرات وسیعی در بافت معیشتی جوامع انسانی گردید. با تغییر در سیستم اقتصادی و بوجود آمدن مازاد محصول بخشی از گروههای انسانی علاقمند به خرید کالاهای منزلتی شده اند. در گام بعدی نیاز به کالاهای منزلتی و یا شآن زا برای گروه اجتماعی جدید باعث میشود که تولید مازاد محصول بشدت مورد حمایت قرار بگیرد و نوعی تداوم در تولید مازاد بوجود بیاید. این امر خود باعث پیچیده تر شدن جامعه در همه ابعاد میشود.

 

در انگلستان دیوید کلارک سهم اساسی در تدوین نظریه سیستمها داشت. دیوید کلارک سیستم را اینطور تعریف نموده است: سیستم شبکه ای از تعامل اجزاء و هویت ها است که یک کل بهم تافته را تشکیل میدهند[10]. دیوید کلارک باستان شناس و انسان شناسی انگلیسی است که در سوم نوامبر 1937 بدنیا آمد. کلارک در سال 1957 دوره آکادمی خود را در کمبریج آغاز کرد و سپس بعد از اینکه در سال 1960 لیسانس خود را دریافت نمود زیر نظر استاد خود گراهام کلارک از رساله دکترای خود در سال 1964 دفاع نمود. سپس در کمبریج در کالج پیترهوس در 1966 مشغول به کار شد. وی به سرعت در باستان شناسی گامهای جدیدی برداشت ولی مرگ نابهنگام وی در سال 1976 و در سن 39 سالگی ضایعه بسیاری برای باستان شناسی بریتانیا به جای گذاشت. وی تمام دوران دانشگاهی خود را در کمبریج در یکی از کالج های کوچگ و نه در دانشگاه گذراند. کلارک قبل از اینکه دکترای خود را اخذ نماید با پژوهش هایی که انجام داد نبوغ خود را بروز داد.  وی با  رد طبقه بندی آبخوریها[11] معروف است با استفاده از شیوه های آماری و ریاضی  که در آنزمان  برای بسیاری از رشته های علوم انسانی جدید بود مدلی جدیدی را برای طبقه بندی ارائه نمود. دیوید کلارک با استفاده از شیوه طبقه بندی در علوم طبیعی به مطالعه آبخوریهای سفالی[12] پرداخت. هدف وی در استفاده از این شیوه مطالعه دقیق تبیین متغیرها در کارابزارها بوده است.  در سال 1968 کلارک کتاب معروف خود را تحت عنوان ًباستان شناسی تحلیلیً بچاپ رساند. بسیاری از باستان شناسان معتقدند که بعد از چایلد و سر مورتیمور ویلر در اروپا وی اولین فردی بود که با نوشتن این کتاب رهیافتهای جدیدی از نظریه و عمل برای باستان شناسی ارائه داد. در آغاز این کتاب بسردی در انگلستان مورد استقبال قرار گرفت ولی در آمریکا که موج جدیدی از باستان شناسی نو در حال شکل گیری بود توجه بسیاری از باستان شناسان را بخود جلب کرد. از نظر کلارک باستان شناسی  یک نوع شیوه و یا «Discipline» می باشد که خیلی قائده مند نیست و امور ذهنی در آن دخالت زیاد دارد و ذهنیت باستان شناس بر داده ها تحمیل می شود، واقعیتی که باستان شناس نیازمند به قائده مند کردن و روش پذیر نمودن مطالعات خود به جهت جلوگیری انحراف از موضوع است. در همان زمان وی با تاکید بر شیوه های علمی مسئله دیسیپلین در باستان شناسی را به میان کشید و معتقد بود که باستان شناسی شیوه ای غیر منظم و ذهنی بوده و ضروری است که یکبار دیگر آنرا سامان بخشی نمود. داده های باستان شناسی متفاوت از داده های تاریخی است و باستان شناسی پیوستگی بسیار زیادی با رشته هایی همانند انسان شناسی و جغرافیا دارد.

 

تفکر سیستمیک بر مطالعات باستان شناسان بزرگی همانند کولین رنفرو، لوئیس بینفورد، کنت فلانری، ژوزف کالدول تاثیر بسزایی برجای گذاشت. فلانری رهیافت سیستمک را این طور توصیف کرد:

به نظر باستان شناسان روندگرا رفتار انسان نقطه تلاقی تعداد زیادی سیستم است که پدیده های فرهنگی و غیر فرهنگی را در برمی گیرد... تمامی این سیستم ها گوشه ای از وقت (انسان باستانی) را به خود اختصاص می دهد و او برای ثابت نگاهداشتن شیوه زندگیش باید بین سیستم ها ثبات برقرار کند. همین که یکی از سیستم ها اندکی تغییر می کند، جابجا می شود، یا جای بیشتری می گیرد، فرهنگ انسان مورد بحث تغییر می کند و به مرحله جدیدی از ثبات می رسد. هدف مکتب روندگرا این است که هر یک از سیستم ها را شناسایی و آن را در مقام متفیری مجزا مطالعه کند. البته هدف نهایی این رهیافت بازسازی شبکه چفت و بست سیستم ها است (عبدی 1378 صفحه 22).

 

در نتیجه رهبرد سیستمیک از روشهای ذهن گرا و از توصیفات تک عامل تبری جسته و دلایل متعددی را برای یک تغییر پیشنهاد می نماید. بطور مثال در سقوط تمدنها و اینکه چرا تمدنی به ناگهان سقوط کرد بسیاری از باستان شناسان یک عامل و یا عامل بخصوصی را پیشنهاد نمودند. در حالیکه باستان شناسان مشرب فکری سیستمیک از پیشنهاداتی از قبیل تهاجمات ناگهانی و یا امراض که موجب سقوط تمدنی شده صرفنظر نموده و معتقد است که این عوامل نمیتواند شاخص مهمی در زوال تمدنها باشد. در مشرب فکری سیستمیک حوادث نمیتواند بستر تغییرات اجتماعی محسوب شود.مثلاً در سقوط امپراتوری روم باستان شناسان سنتی اغلب به توصیف چگونگی تهاجم بربرها پرداختند. یک متفکر سیستمیک میپرسد که به چه دلیلی تهاجم بربرها بصورت جریانی مهلک بروز نموده است و کدامیک از عوامل داخلی سیستم باعث شد تا قدرت امپراتوری روم بشدت تضعیف شود؟ بالعکس کدامیک از عوامل سیستمیک باعث تهاجم بربرها شده بود؟  راهبرد سیستمیک بشدت علاقمند به مشرب فکری راهبرد بهینه سازی[13] است و علاقمند در بدست یافتن بهترین یا بیشترین نتیجه ممکن است.

طرفداران مشرب تفکر سیستمیک بعد از ظهور تفکر پسا پویشی[14] در  روشهای خود تعدیلهایی ایجاد نمودند و سعی کردند از توصیف عملکردی سیستمها دوری جوید. به طور مثال سیستمها می توانند با هم در بین اجزایشان رقابت داشته باشند و این تغییرات بطور منظم از درون شکل بگیرد و ضرورتی ندارد که به طور عمده به عوامل بیرونی تاکید داشته باشیم. این نیروها همانند نابرابری های جنس و طبقه می توانند منبعث از درون جامعه باشند و از درون سیستم باعث تغییرات شوند. در نتیجه تغییرات تطابقی را در تغییرات سیستم  کم اهمیت به حساب آورد. توجه جدی تر به باستان نشاسی ادارکی از دیگر خصیصه های این تعدیل بوده است.  اصطلاح سنجش رقابت[15]  درون سیستمها در آغاز توسط کارول کراملی[16] مورد استفاده قرار گرفت و الیزابت برومفیل[17] به بسط این نظریه پرداخت. وی معتقد است که با یکسری بازنگری ها هنوز هم می توان از مدل سیستم ها در باستان شناسی بهره گرفت به خصوص با مطالعه کشمکشها بین اجزای مختلف درون سیستم و رقابت بین دسته ها و یا گروه ها به این امر پی برد. چنین درگیری و کشمکش درون سیستم را نظام  داده و منجر به تغییرات اجتماعی شود.  مثلاً Heterarachy راهبردی است که می تواند موجب بسیج قدرت در شکل گیری شهرهای اولیه از طریق رقابت شود. لذا به جای نگرش انحصاری و مونولیتیک[18] به سیستمها تاکید بر مفاهیمی همانند Heterarachy و رقابتهای گروهها، داد وستد غیره تاکید نماییم و کمتر به ایده های تطابقی فکر کنیم.

 

تئوری سیستم های جهانی[19] : یکی از رهاوردهای مهم باستان شناسی نوین نظریه سیستم  های جهانی است که برای شناخت علل و منشا دگرگونی و پویایی جوامع انسانی بطور گسترده ای توسط باستان شناسان مورد استفاده قرار گرفت. نظریه سیستم  های جهانی راهبردی است که به چگونگی روابط اقتصادی منطقه ای بنام مرکز و یا موسوم به هسته[20] با جوامع پیرامونی خود موسوم به حومه[21] می پردازد[22]. در این راهبرد جوامع مرکزی به بهره کشی جوامع پیرامونی می پردازند. نظریه سیستم  های جهانی تلفیقی از نظریه مارکسیسم و نظریه سیستم  است. وجه تمایز باستان شناسی سیستمیک با مارکسیسم این است که مشرب فکری سیستمیک موضوعاتی از قبیل تقابل بین طبقات، تضادها، نابرابریها و بهره کشی ها را که می توانند در شکل گیری جوامع نقش اساسی داشته باشند را فراموش نمود. در دهه ‌1980 م‌. نظریه ‌جهانی‌ ‌سیستم‌ امانوئل ‌والرشتاین‌ با استقبال‌ باستان‌شناسان ‌پیش‌ از تاریخی ‌آمریکا مواجه ‌شد؛ با وجود این‌، بسیاری ‌از پژوهش گران‌، منظر کارکردگرای‌[23] وابستگی‌های‌ بلند مدت‌اقتصادی ‌میان‌ مناطق مختلف‌ در این ‌نظریه ‌را بدون ‌مراجعه ‌و توجه‌ به‌ فلسفه ‌مارکسیستی ‌به ‌کار بردند و حتی‌ نظریات‌ اقتصادی‌ که‌ شالوده ‌نظریه ‌‌جهانی‌ سیستم‌ والرشتاین ‌را شکل‌ می‌داد نیز مورد توجه ‌قرار نگرفت‌.

 

والرستین معتقد است که در شکل گیری جوامع سرمایه داری ملت های مختلفی و موسوم به جهان سوم سهمی قابل توجه داشتند.  والرشتاین ‌با انتقاد از مارکسیست‌ها بیان ‌کرد که ‌در چهارچوب ‌نگرش ‌کلی‌ به ‌جهان‌، غیر ممکن ‌است‌ که ‌تاریخ ‌توسعه ‌جوامع‌ سرمایه‌داری ‌را بر اساس‌ الگوی‌ اروپایی ‌و با تمرکز بر اروپا تبین ‌کرد. دیدگاه‌های‌ والرشتاین ‌از این‌ نظر جذابیت‌ داشت ‌که ‌اجازه ‌می‌داد تا پژوهشگر تسلسل‌ و توالی ‌تحولات ‌منطقه‌ای ‌را در چهار چوب‌ یک ‌چشم‌انداز اجتماعی‌ گسترده ‌مورد مطالعه قرار دهد که ‌شامل‌ ارتباط ما بین‌ مناطق‌، جریان ‌مواد و مردم ‌می‌شد. والرشتاین سه نوع روش تولید را پیشنهاد نمود که عبارتند از 1) خرده سیستم های کوچک پایاپای[24]، امپراتوری بازپخشان[25] و سیستم سرمایه داری جهانی[26]. در خرده سیستم های کوچک پایاپای همه آحاد جامعه دسترسی مستقیم و روزانه به منابع و ابزارهای ضروری را دارند. در این سیستم مبادله کالا بصورت متوازن و پایاپای می باشد. در اقتصاد نوع دوم جوامع انسانی دارای سیستم سیاسی متمرکز می باشند بدین صورت که اشراف منابع مورد نیاز و کالا را از مناطق حاشیه ای از طریق باج اخذ کنند. باج گیری شامل تهدید و استفاده از زور در مناطق حاشیه ای است تا بتوان تامین کالا و خدمات پرداخت. در نوع سوم یعنی اقتصاد سرمایه داری جهانی مناطق هسته ای از طریق ایجاد بازار به کنترل مناطق حاشیه ای می پردازند. در این روش مناطق حاشیه ای مواد خام را به مناطق هسته ای می فروشند و مناطق هسته با ساخت کالا دوباره به مناطق حاشیه ای شئی تمام شده را روانه بازار می کنند. این‌ چهارچوب ‌فکری ‌بزودی ‌جای ‌خود را در باستان‌شناسی ‌غرب‌ یافت. مهمترین ویژگی این نظریه توسعه نابرابر اجتماعی و اقتصادی جوامع انسانی در بستر زمان و مکان است و تجارت نقش نابرابری در جهان ماقبل سرمایه داری بازی می کند.

 

تأثیر آن ‌در مکاتبی همانند باستان‌شناسی‌ مارکسیست‌ بدین‌ شکل ‌بود که‌ آنان ‌در تحلیل‌های ‌مکانی ‌به ‌ساختارهای ‌قدرت‌ و افزایش‌ منافع‌ از طریق ‌قرار گرفتن ‌در مرکز سیستم‌ ‌توجه ‌کردند تا اینکه ‌به ‌پیرامون آن ‌‌؛ حال ‌آنکه ‌روند گرایان  به‌ سازگار کردن‌ افزایش‌ بازدهی‌ ناشی‌ از همپایگی‌ مرکز گرا گرایش‌ یافتند (McGuire 1992: 79; Gosden 1999: 109). در این ‌میان ‌تنها فیلیپ‌ کوهل‌[27] بود که تئوری سیستم های جهانی را از منظری‌ مارکسیستی ‌به ‌کار برد و آن ‌را سرآغاز مطالعات ‌تجربی‌ روابط  میان ‌مناطق هسته ای  ‌و جوامع پیرامونی‌ در فرایند شکل‌گیری‌ دولت ‌در آسیای ‌غربی مورد مطالعه ‌قرار داد.

 

از دیگر باستان شناسان گیلرمو الغازه[28]  می باشد  (Algaze 1993) که مستعمره های اوروک بین الهنرین و استقرارهایی که در مسیر کاروان های تجاری جوامع بومی قرار داشتند را مورد مطالعه قرار داد. وی معتقد است که اوروکی ها بنیان گذار امپریالیسم اقتصادی در جهان می باشند. در این مدل پیشرفت اقتصادی جوامع پیچیده اوروک در نتیجه روابط تجاری با جوامع بومی بوده است، جوامعی که الغازه از آنها به عنوان جوامع مستعراتی نام می برد. با گسترش شبکه های تجاری نابرابرهای اجتماعی و اقتصادی بین جوامع مرکزی و پیرامونی تشدید شدند. تخصص پذیری اقتصادی، تنوع در نظامهای اقتصادی، صادرات کالاهای معیشتی به جوامع پیرامونی و واردات مواد خام و کالاهای ساخته شده یکی از مهمترین خصلت های مدل جهانی سیستمها می باشد. جوامع پیرامونی در چرخه یک چنین تحولاتی بصورت خنثی عمل نموده و از طریق موسسات مستعمراتی و یا فرامانروایان محلی که وابسته به مرکز میباشند کنترل میشدند.

" ذکر منبع حرفه ای گری شما را نشان میدهد"

بخشی از جزوه آفای دکتر فاضلی در باب باستان شناسی نو



[1] General System Theory

[2] Systems were characterized by exchange of mater, energy and information among their components.

[3] Adoption of external environment

[4] Observable

[5] Feedback

[6]  Input

[7] Positive feedback

[8] Negative feedback

[9] Homestatic

[10] An intercommunication network of attributes of entities forming a complex whole

[11] Beaker

[12] Pottery Beaker

[13] Optimizing strategy

[14] Post processalism

[15] Heterarachy   

[16] Carole Crumley

[17] Elizabeth Brumfiel

[18] Monolithic 

[19] World system theory

[20] Core

[21] Periphery

[22] رابطه بین پیرامون و مرکز در سایر مکاتب باستان شناسی نیز مورد استفاده فراوان قرار گرفت است (ولی نه به عنوان سرفصل و نظریه مستقل که در تئوری سیستم  های جهانی به عنوان یک نظریه مستقل مطرح شد). در مکتب اتشار گرایی نوآوری ها در مرکز شکل گرفته، به کمال رسیده  و به جوامع پیرامونی گسترانده شد. مرکز به عنوان قلب و کانون نوآوریها و اختراعات به حساب می آید، گرچه به خاطر فرایند انتشار به شکل جدیدی در جوامع پیرامونی ظهور و بروز پیدا می کند.  مثلا باستان شناس آلمانی کوستاو کوزینا (Gustaf Kossina) معتقد بود که از دوره میان سنگی به بعد شمال آلمان مرکز نوآوری ها و تطور فرهنگی به اروپا و آفریقا بوده است. حال آنکه چایلد معتقد بود که اروپا تا چند قرن اخیر بصورت جامعه پیرامونی بوده است. مکتب زیست بوم-فرهنگی  (Cultural Ecology) نیز از رهبرد مرکز و پیرامون  استفاده نمود. این رهبرد بر تطابق عملکرد های دورن فرهنگها تاکید دارد تا برهمکنش بین فرهنگها. مثلا تحقیقات گردون وایلی (Gordon R. Willey) بر روی تمدن مایا در بارتون رمی در دهه 1960 یکی از این موارد است که سعی دارد نشان دهد که برهمکنش فرهنگهای پیرامونی و مرکزی بخاطر کسب منایع متعدد با هم تطابق پیدا کرده اند.

[23] Functionalist

[24] Reciprocal minisystems

[25] Redistributive empires

[26] Capitalist world system

[27] P.Kohl

[28] Guillermo Algaze